دیروز 15 اردیبهشت نمایشگاه بین المللی کتاب تهران اولین روز کاری خود را شروع به کار کرد. و عده ی کثیری از افراد کتاب دوست و کتاب خوان برای بازدید از این نمایشگاه حضور به عمل آوردند.
مکان نمایشگاه مصلی بزرگ امام خمینی واقع در شهر تهران می باشد.
در این نمایشگاه انواع کتاب های ایرانی و خارجی به نمایش گذاشته شده است.
عده ای از کتاب های نمایشگاه ناراضی بودند و علت آن را نبود کتاب مورد نظرشان و گرانی کتاب قلمداد کردند.
البته هر کاری مشکلات خاص خود را دارا می باشد و این یک امر طبیعی می باشد.
امیدوارم امسال نمایشگاه این سری مشکلات را نداشته باشد.
به امید دیدار شما در نمایشگاه کتاب هستم.
موفق و سربلند باشید عزیزان من.
فاطمه پکران
دانشجوی رشته کتابداری
1389
کیک خانگی
مواد لازم:
شیر یک لیوان
آرد سفید 4لیوان
تخم مرغ 5 عدد
شکر 2 لیوان
پکین پودر 3 قاشق چای خوری
وانیل یک قاشق چای خوری
پوست پرتقال رنده شده یک قاشق مربا خوری
یک قاشق مربا خوری آبلیمو.
طرز تهیه:
مایه ی کیک را باید در یک ظرف پلاستیکی یا لعابی تهیه نمود به این ترتیب که تخم مرغ ها را شکسته و سفیده را از زرده جدا می کنیم. زرده را خوب به هم می زنیم تا کرم رنگ شود. شکر را به آن اضافه کرده و دوباره خوب به هم می زنیم تا شکر در زرده ها حل شود. پکین پودر و وانیل و آبلیمو را به آن اضافه می کنیم سپس شیر را کم کم داخل مایه ریخته و مرتب هم می زنیم تا مایه رقیق شود. بعد آرد را در حال بهم زدن مایه به آن اضافه می کنیم تا آرد، گلوله و سفت نشود.
سفیده تخم مرغ ها را با چنگال یا هم زن خوب بهم می زنیم تا کف شود. اما اگر زیاد زرد شود، خشک می شود. حالا سفیده تخم مرغ ها را با مایه مخلوط می کنیم و خوب هم می زنیم. قالب را چرب می کنیم که مایه به آن نچسبد. فر را خوب گرم می کنیم که آماده باشد. سپس مایه را داخل قالب ریخته در فر می گذاریم.
پس از 3 ربع ساعت، در فر را باز کرده و کیک را امتحان می کنیم به این صورت که اگر چوب کبریتی را داخل آن فرو بریم و مایه به آن نچسبد؛ پخته است. سپس آتش را کمی کمتر می کنیم. اگر مایلید پس از پختن کیک را برداشته قدری پودر قند روی آن بپاشید. بجای فر از حرارت ملایم نیز می توان استفاده کرد، در صورتی که پر از آتش( ذغال) روی کیک بگذارید تا همه ی جا آن پخته شود.
· قال رسول الله (ص): اذا اتاکم کریم قوم فاکرموه.
· پیغمبر اکرم (ص) قرمود: هنگامیکه بزرگ و محترم جمعیتی پیش شما آمد او را احترام نمایید.
شرایط چاپ مقالات
1- دارای بیش از دو منبع مرجع باشد. منبع نباید مجلات و روزنامه ها باشد و. در صورتی که از اینترنت به عنوان یکی از منابع استفاده می شود ذکر آدرس سایت ضروری است. همچنین منابع بر روی پاراگراف مشخص می شود.
2- موضوع مقاله کاملاً مشخص باشد( دارای زمینه آموزشی و پرورشی و یا اداری بوده و جهت مطالعه عموم فرهنگیان تدوین شده باشد)
3- مقاله حداکثر در 42-40 خط با فونت21Yagut تنظیم شود و ترجیحاً بر روی فلاپی یا سی دی تحویل داده شود، در صورت دست نویس بودن مطالب باید خوانا، درشت و بر روی کاغذ نوشته شوند.
4- دارای مقدمه و نتیجه گیری در چند خط به صورت کوتاه باشد.
5- ذکر مشخصات کامل فرستنده شامل نام، نام خانوادگی، محل خدمت یا زندگی، شماره تلفن تماس و مدرک تحصیلی در پایان مقاله ضروری است.
6- مقالات نباید در جای دیگر به چاپ رسیده باشند.
7- نثر مقاله باید روان و از نظر دستر زبان فارسی در ست باشد و در انتخاب واژه های علمی و فنی دقت لازم مبذول گردد.
8- در صورتی که در مقاله از الفاظ لاتین استفاده می شود در پاورقی آورده شود.
9- در نوشتن فهرست منابع، اصول یاد شده در مفاله شیوه دذکر منابع در تحقیق رعایت شود.
10- نشریه در رد یا قبول، ویرایش و تلخیص مقاله های رسیده مختار است.
11- آرای مندرج در مقاله ها، ضرورتاً مبین رای و نظر مسوولان نشریه نیست و مسوولیت به پرسش های خوانندگان با خود نویسنده یا مترجم است
12- نشریه از عودت مطالبی که برای چاپ مناسب تشخیص داده نمی شود و یا به چاپ نمی رسد معذور است.
شایان ذکر است جاپ مقالات منوط به تایید سردبیر و هیأت تحریه می باشد و با توجه به موضوع، کیفیت و اهمیت آن در نوبت چاپ قرار می گیرد.
" دو"ی بی حاصل!
مردی که برای اولین بار به تماشای مسابقه ی اسب دوانی رفته بود، از نفر بغلی اش می پرسد: آقا اینا برای چی می دوند؟
- برای اینکه در آخر مسابقه به نفر اول جایزه می دهند.
مرد کمی فکر می کند و دوباره می گوید: خب، پس بقیه شون برای چی می دون؟
نقش واقعی
کارگردان: ببین! تو باید بدوی و شیر هم دنبال تو! ترسی ندارد مگر فیلم نامه را نخوانده ای؟
بازیگر: من نقشم را خوب بلدم، اما فکر نکنم شیر فیلم نامه را خوانده باشد!
منزور
معلم: با منظور جمله بساز.
دانش آموز: من زورم از شما بیشتر است!
اشک تمساح
یک تمساح می رود گدایی، می گوید: به من مارمولک بدبخت کمک کنید!
دروغ کوسه خفه کن
دروغگو: دیروز وقتی برای شنا کردن به دریا رفته بودم، به کوسه ی بزرگی برخورد کرده بودم.
دومی: جدی؟ خب چکار کردی؟
دروغگو: هیچی! آن قدر سرش رو زیر آب نگه داشتم تا خفه شد!
معنی همکاری
اولی: تو می دانی همکاری یعنی چی؟
دومی: البته! همکاری یعنی این که من خوراکی های تو را بخورم و تو مشق های من را بنویسی!
بزرگ ترین آرزو
از جوجه تیغی می پرسند: بزرگ ترین آرزوت چیه؟
اشک تو چشماش جمع میشه و می گه: بغلم می کنی؟
ملاقات شاعر مرده
دانش آموزی در یکی از مدارس فرانسه، شعر شاعری معروف را سر کلاس خواند.
معلم از او پرسید: این شعر را خودت سروده ای؟
- بله!
- وای! از دیدنتان خوشوقتم. من خیال می کردم که شما سال ها پیش مرده اید جناب ویکتور هوگو!
سوال تاریخ
معلم: بگو ببینم در سال 604 چه اتفاقی افتاد؟
دانش آموز: آقا اجازه مولوی به دنیا آمد.
معلم: آفرین! خب حالا بگو ببینم در سال 608 یعنی چهار سال بعد چه اتفاقی افتاد؟
دانش آموز: خب معلوم است دیگر، مولوی چهار ساله شد!
تصادف
یک روز گنجشکی با یک موتور سوار تصادف می کند. وقتی به هوش می آید خود را در قفسی حبس شده می بیند و می گوید:" وای بیچاره شدم! موتور سوار مرد، انداختنم زندان"
اتاق درجه یک
مدیر هتل: امیدوارم دیشب خوب خوابیده باشید، من سعی کردم بهترین اتاق این هتل را در اختیار شما بگذارم.
مسافر: قطعاً همین طور بوده است چون تمام پشه ها هم همان اتاق را انتخاب کرده بودند!
شکنجه
یک روز می خواستند شخصی را شکنجه بدهند، او را داخل اتاقی گرد می فرستند و می گویند:" برو یک گوشه بشین"
خرید کفش
اولی: نمی دانی امروز یک کفش خریدم که لنگه ندارد
دومی: کفش بی لنگه ای خریدی؟ سرت کلاه رفته!
دعوا
اولی: برای من اصلا فرقی نمی کند با یک نفر دعوا کنم یا صد نفر.
دومی: چه طور؟
اولی: در هر صورت فرار می کنم.
نصفه قرص
مردی به داروخانه رفت و نصف قرص مسکن خواست، دارو فروش از او پرسید:" چرا فقط نصف قرص؟"
مرد جواب داد:" چون فقط نصف سرم درد می کند."
طناب
بچه ای تو چاه افتاد پدرش سر چاه آمد و با نگرانی گفت:" پسرم جایی نرو تا من بروم طناب بیاورم!"
سن دروغ گویی
پدر: پسرجان! من وقتی به سن تو بودم، اصلا دروغ نمی گفتم.
پسر: پس ممکن است بفرمایید که دروغ گویی را از چه سنی شروع کردید؟
فرق برق
معلم: بگوببینم، برق آسمان با برق منزل شما چه فرقی دارد؟
دانش آموز: برق آسمان مجانی است، اما برق منزل ما پولی!
اولیای قلابی
بهرام که از مدرسه غیبت کرده بود به ناظم مدرسه زنگ زد و سعی کرد ادای بزرگترها را در آورد:" سلام آقای ناظم! بهرام امروز مریض است و نمی تواند به مدرسه بیاید "
ناظم که صدای دانش آموز را شناخته بود پرسید:" شما کدام یک از اولیائش هستید؟"
بهرام با دست پاچگی گفت:" آقا اجازه؟ من بابام هستم دیگه!"
جمله ی شرطی
معلم: یک جمله ی شرطی بگو!"
دانش آموز:" هندونه ببر به شرط چاقو."
منبع: مجله ی رشد نوجوان